ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اولین برف در سال نو!
روبروی پنجره نشسته، داره بارش برف رو نگاه میکنه! بعد از مدتها یک برف درست و حسابی!!
تو خیالش داره به آزاد فکر میکنه
منتظره تماسش هست و دلش میخواد خیلی حرفا بهش بگه اما همیشه نصف بیشتر از حرفها نگفته باقی میمونه
حرفهایی که تا ابد احتمالا نه گفته میشه و نه نوشته میشه و فقط تو ذهن حک میشه
فقط داره به این فکر میکنه که چقدر آزاد رو دوست داره و برای دیدنش چه کارا که حاضره انجام بده!