-
دلبر که جان فرسود از او
سهشنبه 16 مردادماه سال 1403 08:22
همین طوری الان توی جاده این رو یکی داشت میخوند خوشم اومد گذاشتم عنوان اول ممنون از نسیم بلاگفا که کنجکاوی من رو جواب داد، ولی خیلی حیف شد که هنوز نسیم بلا اسکای وبلاگشون بستست و محروممون کرده از متنهای خوندنیش من میخواستم مهاجرت کنم نمبدونم چرا نکردم در پی اش هستم بماند یادگار از ....
-
برهوت
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 14:57
با خودم گفته بودم دیگه شعرهای معروف رو اینجا مینویسم به برخی خاطر ها اما گاهی نمیشه چون آن درخت خشکیده ام در کویر عمر خاکستر وجود مرا حتی خاک با خود نمیبرد. با اندکی تشغییر توی کار ما یک اصطلاحی داریم به اسم مهاجرت یا گذر حالا منم میخوام از این جا گذر کنم و به گذر دیگری بروم که کوول تر به نظر میاد حیفم هم میاد ولی فکر...
-
یافتم
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1402 18:32
من خیلی زیاد فکر میکنم نشخار فکری دارم احتمالا گاهی وسط افکارم به یک شهودی میرسم که کلید بعضی چیزا برام باز میشه و به نتایج جالبی میرسم همیشه دلم میخواد اون لحظه رو ثبت کنم ولی بیشتر مواقع امکان نوشتنش رو ندارم به دلایلی و بعدا اون استدلاله رو فراموش میکنم دقیقا که چطوری به اون نتیجه رسیده بودم در حالی که در اون لحظه...
-
نفس کشیدنممنوع
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1402 18:58
این جریان صاد...ب...قی. و داستانهای مشابه این روزا چقدر آدم رو یاد حکایت معروف ممنوع کردن .و.ی.ن هست؟ تمام انرژی و هم و غممون شده که با این روشها مخالفت مون رو نشون بدیم و افتخار میکنیم بهش اما غافل از اینکه در دام خودشون افتادیم و دقیقا اون کاری رو میکنیم که انتظار میرود مساله آگاهی و تو زمین حریف بازی نکردن رو باید...
-
بی گدار
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1402 18:35
باید بزنمبیرون از این جا، نمیدونم کجا ولی هر جایی بهتر از اینجا دیگه اصلا جای موندن نیست دیوانه خانه است نه جرات دارم نه قدرت دارم نه عرضه دارم (این عرضه درسته) ؟؟!! نه چیزی برای عرضه دارم اصلا چی دارم؟! اصلا ورودی با خروجی نمیخونه ، چه کنم؟؟
-
نیست که نیست!! یعنیکجا رفتند؟
یکشنبه 12 آذرماه سال 1402 13:51
ای بابا بعد از مدتها یکی میامد خوب مینوشت و ما استفاده یا شایدم سو استفاده میکردیم؟ چیکارشون کردیم که در رفتند؟ هرچی هممیگردم ردی ازشوننیست البته فکر کنم خوب بلد نیستمبگردم خلاصه یک جماعتی محروم شدند از کار ایشون
-
تعطیل نکنید لطفا
سهشنبه 30 آبانماه سال 1402 16:21
قدیما یک دوستی پیدا کرده بودم اینجا هیلی خوب مینوشت و من معتادش بودم هر چند یکبار موقع نوشتن آدرسش اشتباه تایپی پیش میامد و هری دلم میریخت چون مینوشت وجود ندار.د یا عوض کرده میترسیدم که ای وای یک دوست خوب رو گم کردم آخرش ولی واقعا گمش کردم . صفحه اش هست خودش نمینویسه و من نگرانشم همیشه و دلم براش تنگ شده امیدوارم جای...
-
پرتقال خوب هنوز نیامده انگار
دوشنبه 22 آبانماه سال 1402 16:09
توی جاده بودم امروز آقای راننده آهنگهای متنوعی گذاشت و منو قلقلک داد و رفتم سراغ قدیما... آخ چقدر دلتنگ شدم. اکثر پیجهایی که در جوانی میخواندیمشان و مینوشتند متروکه شده اند. و چه مطالب نغزی داشتند بعضیها شاید نویسنده هاشون عاقبت به خیر شده باشند و اصلا اینجا رو فراموش کرده باشند که امیدوارم چنین باشد
-
یک روز بعد از ۱۱ یازده ۲۳
یکشنبه 21 آبانماه سال 1402 16:00
دیروز ساعتهای حوالی نمیدونم چی بود دوستم بهم گفت هی نیگاه کن ساعت رو الان ساعت ۱۱ و ۱۱ دقیقه روز ۱۱ ماه ۱۱ هست به نظرم هر آرزویی کرده برآورده میشه امید وارم که بشه البته اگر آرزوی مرگ من و نکرده باشه، چ ون دوست ندارم بمیرم میگن روز مجردا اسم گذاری شده دیروز راسته؟ اگر مجرد دهه شصتی هستید ازدواج کنید به زوج ۵۰۰ م وام...
-
میانه میدانم آرزوست
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1402 18:24
نمی دونم چرا یکهو این عنوان اومد توی ذهنم و نوشتمش این روز ها به محض اینکه فراغتی (یک لحظه فکر کردم فراقتی) پیدا می شود مشغول خواندن میشم از نوع بلاگی اش یک جورایی دارم سرک میکشم تو افکار بقیه ای که حداقل یک جای مشترکی باهاشون دارم هر چی می خونم بیشتر یه این نتیجه می رسم که واسه خیلی هامون اینجا یک کنج خلوتی است فارغ...
-
یاوه
یکشنبه 14 آبانماه سال 1402 16:13
دارم فکر میکنم که چی بنویسم امروز خیلی جالب نیست ولی واقعا الان با همه فشاری که رو نوشتنم دارم میارم ذهنم نم پس نمیده! دقت کردم که میگم بعضی هامون وقت و انرژی مون رو سر چیزای بیخود خیلی هدر میدیم و برای کاری یا موردی که اصلا مفید نیست کلی وقت و نیرو میگذاریم ولی برای پیشرفت مادی و معنوی خودمون آنچنان قدمی بر نمیداریم...
-
سرنخ
شنبه 6 آبانماه سال 1402 12:22
یعنی تمام سر نخ های پدرخواندگی روتونمیشیه! هرکاری همبکنید واسه من یکی که سفید نمیشید چرا نمیرید؟ راستی چرامن نمیرمتو لیست؟!
-
ای بابا یک کامنتی باز خوردی چیزی!!
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1402 19:18
اول میخواستم این پست رو بنویسم اما نمیدونم چرا اونو نوشتم یعنی تو این جمع من یک یار ندارم؟ که پشتموایسه؟ خیلی عجیبیم بقول مافیابازا ، ندارده!!
-
مکاشفه!
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1402 19:09
خیلی وقت پیش یک فیلمی رو میدیدم که داستانش شبیه قصه ای بود که قدیما یکی داشت تو وبلاگش تعریف میکرد البته الان یادنم نیست اول داستان رو خونده بودم یا اول فیلم رو دیده بودم از همون موقع رفت تو سرم که منم یک اقتباسی بکنم و یک قصه رو شروع کنم چند بار هم امتخان نمودم اما هر چه تلاش نمودم بیهوده بود همیشه به این فکر میکنم...
-
از سر بی کلامی
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1402 19:20
داشتم بلاگ اسکای رو، طبق معمول وقتای بیکاری، زیر رو میکردم یعنی پیجهای به روز شده رو اکسپلور میکردم، متوجه شدم چقدر کم هستند بلاگرای اینجا به جز حجمانبوهی از تبلیغات و صفحات spam طور، یک چند نفری هستند که فعالیت میکنند و واقعا بلاگر هستند یعنی فکر کنم انگشت شمارند البته اینجا خلوت شده جاهای دیگه قطعا بیشترند جالبیش...
-
بازی با افکار عمومی ما خنگها
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1402 10:00
فکر نمیکنید همش یک بازی هست و همه ما سر کاریم؟ آخه مگر می شود همچین چیزی؟ زسانه هم که کلا همه جیره خور و در اختیار از هر دو طرف!! من که فکر میکنم همشون دستشون تو یک کاسه هست و سرکار رفتیم اساسی! اینجا جنگل است و قاتون جنگل حکم فرماست و ما برای بقا حتی بچه خودمان را میخوریم پی اس: چرا من اینقدر بازدید کنتده دارم ولی رد...
-
عنوان یادم رفت. التماس تفکر
یکشنبه 9 مهرماه سال 1402 15:43
قبول دارید ما ملت جوگیری هستیم به هیچوجه کارهامون از روی فکت و استدلال نیست همیشه هم سریع به یک طرف غش میکنیم البته نباید جمع بست ولی اکثرمون همینیم در مورد هر چیزی نظر میدیم. برای همه نسخه می پیچیم کلا هممون خیلی دانا هستیم ولی نمبدونم چرا کمیتمون همیشه لنگه!! داداش بیل زنی برو باغچه خودتو بیل بزن پی نوشت من دوباره...
-
نیو فایندینگ
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1402 18:05
الان یهو یک چیزی تو ذهنم جرقه زد داشتم یک کامنتی مینوشتم فکر کردم چرا ما اینجوری هستیم؟! همیشه در حسرتیم، و دایم برای حسرتهامون ازدحام میکنیم و تو صف میریم انگار بدون اینکه بفهمیم ، این وضعیت رو بهمون آموزش داده باشند و یک حالت گوسفند وار پرورش یافتیم از طرفی هم مثل اون قورباغه معروف آروم آروم میپزنمون و در آخر نمی...
-
بنگر
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1402 14:09
من همیشه وقتایی که بیرون هستم به آدمها نگاه میکنم، مخصوصا مواقعی که توی پارک هستم یا توی ترمینال یا فرودگاه، یک جورایی انگار مطالعه میکنم رفتار آدما رو، جالبه برام که اینقدر آدمها با هم متفاوت هستند در عین حال که به هم شبیه هستند همین طور هم دوست دارم وبلاگهای بقیه رو بخونم ، بفهمم توی کله بقیه چی میگذره! مثل همون...
-
وقت بیشتری نیاز دارم
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1402 18:34
دارم سعی میکنم بنویسم امروز یک روز معمولی بود، مدتهاست طبق برنامه نمیتونم پیش برم. خیلی کارهام رو نمیرسم انجام بدم. زیاد خسته میشم و بیشتر وقت آزادم رو در حال مراقبت هستم. دوست دارم یک چیز جدید بخونم یا یاد بگیرم اما وافعا وقتش جور نمیشه همیشه به اونایی که زیاد مطالعه میکنند غبطه میخورم. کاش به جای خوابیدن میشد کار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1402 11:03
بعضی وقتا چقدر رو مخ هستند یادداشتهای قبلی که نوشته شده با خودت میگی من چرا این رو نوشتم؟؟ واقعا!! گرم ترین تابستان تاریخ رو فکر کنم داشتیم امسال امیدوارم کمکمان کنه اونی که باید!
-
چه کنیم با گرما و شایعاتش!
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1402 18:02
بازم یک روز پر بازدید و گرم رو پشت سر گذاشتیم امید وارم این تعطیلیها دست کم دلایلی داشته باشه که به نفعمون باشه! آمار گیر میگه اکثر مهمونا به صورت مستقیم اومدن و سر زدند، یکم عجیبه؟! خبری از ماجرای اون روز نشده ولی دوست نازنینی اومده به شهر و دیار خودش بعد از مدتها، کاش میشد دیداری تازه کنیم وسط این همه گیر و دار! ای...
-
یک روز تاریخی که ازش رد شدیم و ربطی به یک دوستی داشت و من فراموش کردم!!!
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1402 14:42
امروز بعد مدتها سر زدم دیدم کامنت دارم، آمار ویو بلاگم هم یکم عجیبه؟ من چند وقته آپنکردم ولی دیروز کلی بازدید شده بود خلاصه تاریخ اون کامنت یک روز تاریخی رو به یادم آورد که در زمان خودش فکر میکردیم نقطه عطفی خواهد شد و چه امیدهایی داشتیم که دود شد از طرفی روز تولد یک دوست عزیز هم بود که مدتهاست گمش کردم کاش خبری...
-
انگار ریست میشم!!
دوشنبه 22 خردادماه سال 1402 12:57
دوباره چند وقتی گذشت و من فراموش کردم مطلبی بنویسم! هرچند فقط برای خودم مینویسم و کسی اینجا را نمی خواند و اساسا برای مخاطب نمی نویسم ، اما بعد از یک مدت به خاطر درگیریهای کاری و فکری فراموش می کنم که روزانه بنویسم ، همیشه توی ذهنم هست که از یک عده ای بپرسم شما چرا نمیمیرید؟ ها؟ چرا گم نیمی شوید از صحنه روزگار تا یک...
-
ببار ای بارون ببار!
سهشنبه 27 دیماه سال 1401 08:54
چه باران هایی میبارد این روزها انگار که آسمان هم به حال ما زار می گرید! البته من عاشق باران هستم و اصلا هم شبیه کردنش با گریه از جهت شیون و ناله نیست شبیه گریه خوشحالی است بیشتر کاش دل خوشی داشتم و میرفتم زیر بارون قدم میزدم
-
چی میشه گفت
شنبه 24 دیماه سال 1401 11:30
چی باید گفت؟ فقط اینکه بگیم "از افتادن این اتفاقات ناراحتیم " آیا کافی است؟ مسئولیت با چه کسی است؟ آیا با ناراحت بودن کار اصلاح و همه چیز درست میشود؟ آقا اگه بلد نیستید بگید کمک بخواهید تا بیان یادتون بدن؟ بعد از این همه سال نمیشه که ! بچه نوزاد با سعی و خطا ظرف 4،3 سال همه چی یا د میگیره ،چرا نیمپذیرید؟ چرا...
-
انگار چیزی در چنته نیست!
چهارشنبه 21 دیماه سال 1401 10:12
بعضی روزا هر چی به خودم فشار میارم چیزی نمیتونم بنویسم به همین دلیل گاهی که تعدادشم زیاده ، گاهی چرت و پرت می نویسم، از جمله... قبلنا یک سریالی میدیدم که وقایعش خیلی شبیه واقعت شده این روزا ، انگار که پیش بینی کرده باشند قبلنا منظورم قبل از کرونا بود دقت کردین نقاط عطف تاریخی رو، قبل از انقلاب ، بعد از انقلاب، قبل از...
-
Rain bow!
دوشنبه 19 دیماه سال 1401 11:51
فکر میکنید داره نیگاه میکنه؟ دو پرسش من دارم و از این بابت خیلی نگرانی دارم یکی اینکه اونی که باید این روزا نگاه مون منه آیا فقط نگاه میکنه یا گاهی هم یک کارایی میکنه در جهت مثبت؟ البته اینجا واقعا معلوم نیست برای یک عده ای که مثبت کدوم طرفیه؟ و دیگری هم باز آیا اونی هم که قاعدتا نباید نگاه دزدکی کنه داره نگاه میکنه...
-
اگر فعالیت نکنیم پس نیستیم!
یکشنبه 18 دیماه سال 1401 14:11
اگر به لیست وبلاگهای به روز شده اینجا دقت کنید، اکثرشون تبلیغی هستند شاید بالای 80 درصد، به نظر میرسه دیگه کاربردی که ماها از وبلاگ داشتیم کاملا منسوخ شده و با وجود رقیبهای دیگه کسی اهمیتی نمیده به اینجا جالبه ولی که هنوز سایت بلاگ اسکای کار میکنه، به وبلاگهای مدیر و ادمینهاش که نیگاه میکنی میبینی سالهاست آپدیت نشدند...
-
ادامه بدیم؟
یکشنبه 18 دیماه سال 1401 08:55
چرا عاقل کند کاری؟ آخه گاهی بعد متوجه میشیم که کاری نکنیم هم پشیمون میشیم!