گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

دو کاج جدید!

در ادامه بلاگ گردیهایمان به بیست و یک سالگی برخوردیم  

شعر زیر رو از اونجا کپی کردم، نوشته شاعرش همان شاعر دو کاج قدیمی خودمان است - محمد جواد محبت

در کنار خطوط سیم پیام            خارج از ده دو کاج روئیدند 

سالیان دراز رهگذران                 آن دو را چون دو دوست می‌دیدند 

روزی از روزهای پائیزی               زیر رگبار و تازیانه باد  

یکی از کاج ها به خود لرزید        خم شد و روی دیگری افتاد  

گفت ای آشنا ببخش مرا            خوب در حال من تأمل کن 

ریشه‌هایم ز خاک بیرون است     چند روزی مرا تحمل کن 

کاج همسایه گفت با نرمی         دوستی را نمی برم از یاد 

شاید این اتفاق هم روزی           ناگهان از برای من افتاد  

مهربانی بگوش باد رسید           باد آرام شد، ملایم شد  

کاج آسیب دیده ی ما هم         کم کمک پا گرفت و سالم شد  

میوه ی کاج ها فرو می ریخت    دانه ها ریشه می زدند آسان 

ابر باران رساند و چندی بعد       ده ما نام یافت کاجستان

سعی‌ کن آنقدر کامل باشی‌، که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران، گرفتن خودت از آنها باشد. 

 

(پائولو کوئلیو)

افسرده شدیم!

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد 

باقی همه با حاصلی و بی خبری بود 

 

چقدر بده انتظار داشته باشی که کسی نوشته هات رو بخونه اما  هیچی به هیچی! 

 

آخه خودت اومدی جایی داد هات رو میزنی که کسی نشنوه یهو ، دیگه چه انتظار بی خودی داری... 

 

حرف مفت!

وقتی حرفی برای گفتن نداری مجبور میشی حرفهای دیگران رو تکرار که چی بگم بلغور کنی! 

 

مثل این:  

 

"این روزا عده ای یه جوری زیرآبی میرن که دلت میخواد بهشون بگی :من نگاه نمیکنم بیا بالا یه نفسی بکش لااقل خفه نشی !" 

 

از طرف دوست شریفی که سالهاست ما در لیستش هستیم!

باقالی بار کردن هم مصبیتی است!

اگر ساعت یک نیمه شب یه پیامک با این مضمون از یه ناشناس بگیرید : 

 

"وقتی سگها رشوه میگیرند!! و ...وفاداری کیلویی چند !!" 

 

عکس العمل چی باید باشه؟ اصلا یعنی چی؟ آدمای این دوره کجا سیر میکنند ؟!

 

حالا بیا درستش کن

کوزه گر در کوزه افتاد!

جالبه 

یه زمانی آدم بد بدای این روزگار یه حرفایی می زدن و به خاطر همون حرفا به  خیانت و جنایت متهم میشدن!!  و چه بلاهایی که سرشون نیامد...

 

اما حالا همون اتهام زنندگان خوب و مطهر هم دارن اون حرف بدا رو تکرار می کنن؟  

حالا یکیم باید اینا رو متهم کنه و از دور به در! 

 

خدا به داد برسه وقتی دیگه کسی نمونه که متهم بشه و مجرم،  اونوقت جریان حوض و اینا پیش میاد دیگه.....

سخته- آسونه؟!

بعد از چندی امروز از رادیو یک جمله قشنگ شنیدم! 

نمیدانم از کیست٬ اما دوست دارم بدانم ...  

جستجو کردم خیلی ها این جمله را تو صفحاتشان نوشته بودند اما بدون نام بردن از نویسنده اصلی!!؟ 

 

<< ساده ترین کار دنیا این است که خودت باشی و سخت ترین کار این است که آنی باشی که دیگران می خواهند.>> 

 

به نظرم دقیقا همین طور است  

مساله این است که همه  دومی را می خواهند..

میخوام گم شم!

چطوری میشه بریم یه جایی گم شیم هیچکی نتونه پیدامون کنه؟!

دوباره دانشجو شدیم!!

شگفتا ! بعد از این همه درس خوندن و جون کندن دوباره .... 

استرس٬ کلاس٬ درس و تکلیف ..... 

از توانم خارجه