بعضی وقتها وقت، وقت نوشتن نیست!
در طول روز گاهی مطالبی به ذهنم می آید که دوست دارم اینجا بنویسم، اما دسترسی ندارم.
بر عکس وقتی دسترسی دارم، چیزی نیست که بنویسم.
یک صحنه ای دیده بود بسی خنده دار
دیدید بعضیها وقتی به موفقیتی دست پیدا می کنند، دوست دارند همه جا جار بزنند و همه را با خبر کنند که شاخ غول شکسته اند!! البته نمی خواهم بگویم شاخ غول شکستن آسان است، اما.....
در کلاسی که جا برای همه نبوده و صحبت از کجا نشستن بوده، در میان صحبتهای بچه های ته کلاس، ناگهان یکی از آن جلو بر می گردد می گوید: " در دانشگاه ما همه کلاسهایمان 120 نفره است. آره، نیست که من پزشکی می خوانم ، کلاسهای رشته پزشکی همه این شکلی است و جا کم است، پسراها هم خیل پر رو هستند ، جلوی کلاس می نشینند و به خانمها هم اجازه نمی دهند جلو بنشینند" .
زیادی سخت میگیرد این دوست ما؟
به نظر من که یک چیزی اینجا غیر عادی بوده. نبوده؟
حالا اصلن این چی بود نوشتی! که چی بشه خوب؟؟
گفتی وقت وقت نوشتن نیستا، درست گفتی! اما خودتم به حرف خودت گوش ندادی
عجیب است
گاهی آدم از روی رودربایستی یا کم رویی یا .. نمیدانم چی، حرف و فکر دلش رو مخفی میکند و واقعا یا از روی ظاهر(باز هم نمیدانم) به خاطر انسان دیگری فداکاری میکند، اما...
گاه دیگری همین آدم ، چه کارها که با دوستش یا خانواده اش نمیکند!!!
چقدر خوبه آدم بتونه حرف بزنه
اینجا اونجا با دوستان با بقیه... نوشتاری ، گفتاری...
اندازه ای از خشم آدم فروکش میکنه
بیاندیشید اگر جایی بود میشد فریاد زد (البته نه بر سر آدمی دیگر )
بی اندازه می توانست کارساز باشد
به گمان من البته
پریشان
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
خیلی عصبانیم!
اگر همیشه موافق بهترین دوستتون باشید و گاهی انتظار همراهی داشته باشید٬ خیلیه؟!!
اون وقت واسه مثال عدم همراهی من با خودش میگه - تو همیشه به مخالفت من توجه نمی کنی!!
بابا تو همیشه با همه کارهای من مخالفی٬ خوب من چیکار کنم؟؟؟
خداییش شده یه بار ....
چیزی ندارم بگم
تصمیم گرفته در دانشگاه، رشته مورد علاقه اش درس بخواند. آخر همین امسال بدون کنکور هر رشته کارشناسی پیوسته بخواهی میتوانی بروی. البته در دانشگاه آزاد فعلا. فقط کافی است مشکل سربازی نداشته باشی!! و همچنین مشکل مالی!!
به طور کاملا اتفاقی وبلاگی رو خواندم که نمی توانم هیجانم را از اینکه چقدر به حرفهایی که من می خواهم بزنم نزدیک است، پنهان کنم!
دیگر حرفی برای گفتن نمانده!!
بابا چقدر دروغ ! سرچشمه همه زشتیها دروغه!
دروغ می گیم به بقیه از ترس!
به خودمون دروغ میگیم تا وجدانمون رو راحت کنیم
مصلحت آمیزش میگن اشکالی نداره. خوب٬ کی مصلحتش رو معلوم میکنه، مصلحت کی؟ من؟ تو؟ مصلحت هر کسی با بقیه فرق داره خوب ...
بزرگان که این طوری باشند وای به حال بقیه آدمها
همینه که اخلاق اینقدر پایین اومده ! طرف میگه میخوام بچه ام رو طوری بار بیارم که بزن بهادر باشه!!! گرگ باشه؟
خوبه حالا گرگ شده دیگه! رفته زده جوون مردم رو کشته اعدامش کردند
حالا هم کلی آدم ٬خوشحال میرند مراسم اعدامش رو نگاه میکنن، فیلم اکشنه دیگه
بابا پاشیم جمع کنیم با این موعظه هامون، ول معطلیم به خدا!!!!!!!!!!!!