گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

این روزا حرف زدن کار سختیه و البته بیشتر وقتها بیهوده. بنابراین چرا عاقل کند کاری ، مخصوصا توی شیراز

اما باز آدم دلش طاقت نمیاره

به ارتباط آدمهای دور و بر خودم که نگاه میکنم واقعا نگران روابط انسانی و اجتماعی  آینده میشم. یعنی این وضع تا کجا میخواد پیش بره. من فکر کنم مثل فواره بالاخره یکجایی سرنگونی خواهد داشت. خدا به داد آدمهای اون زمان برسه!

بازم حرف مفت زدم میدونم

کمک!

با خودم قرار گذاشتم بنویسم

اما هر کاری میکنم نوشتنم نیماد

این روزا به قول حاج آقای دیشبی انگار تو برزخ هستم

تکلیفم روشن نیست

کمک لازم دارم


پ.ن.: دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم!

ربنا

چند روزی بود که از اتفاقات اخیر خیلی عصبی بودم و حرفم توی گلو گیر کرده بود و نمیدونستم چطوری بزنم! تا اینکه امروز مطلبی رو  توی عصر ایران خوندم و دیدم تقریبا حرف دل من هست واسه همین خلاص اش رو کپی میکنم!


می گویند: ملا نصر الدین شبانگاهی به خانه آمد و فرزندان را به باد ناسزا و کتک گرفت. زن گفت: چرا چنین می کنی؟ پاسخ داد: پول خود را چند کوچه بالاتر گم کرده ام. زن گفت: به این بچه ها چه مربوط است؟ پاسخ داد: آنجا که پول را گم کردم تاریک بود و اگر می خواستم گریبانِ رهگذران را بگیرم زورمند بودند و از من نمی خوردند. پس در خانه چنین می کنم که روشن است و زور بچه ها هم به من نمی رسد!


خلاصش اینه که دلواپسان از جای دیگه کتک خوردند، شکست خوردند و چون زورشون به اون طرف نمیرسه و دولت و کاسبی تحریم و مجلس  رو از دست دادند، دارند تلافی اون رو سر مردم در میارند با سختگیریهای خیابونی، با تعطیلی کنسرتها ، گیر دادن به هنرمندها و فحش دادن به اسطوره های مردم ، نا امید کردن مردم با بزرگنمایی اخبار اقتصادی که اصلا مقصرش این دولت نیست و هزاران کار دیگه که پیدا و نهان انجام میشه چه تو رسانه ملیشون ، چه تریبونها و روزنامه هاشون. فقط کاش ملت آگاه تری داشتیم....کاش 


"این گرگ سالهاست که با گله آشنا است"

بحث روز

این روزا بعد از سالیانی که از اسمارت فون و شبکه های اجتماعی فراری بودم به دلایلی  ( مهمترینش این بود که با شناختی که از خودم دارم میدونم که از کار و زندگی می افتم) ، یه گوشی کادو بهمون رسید و ما هم به میمنت این وصالو مثل .... ها عضو همه اپ ها شدیم .

حالا این وسط یکی اومده ما رو عضو یک گروه کرده ، از گرو ههای طرفدار سر سخت پایداری و الف نون.... تو خود حدیث مفصل بخوان...

و مدام دعوا سر اینه که کی دزده و کی نیست، آخر مگر چیزی واضحتر از این هم میتواند باشد. بعضی ها مصداق خود بخواب زده ها هستند متاسفانه...

مشکل این است که به خاطر 2-3 نفر آشنای درون گروه ، نه رویمان میشود لفت بدهیم و نه جرات اظهار نظر داریم. خدا به دادمان برسد.

حرف مفت زن همیشگی

آخه اینم شد حرف ؟!!

درست حرف بزن که دیگه حرف و حدیثی نباشه توش. یکی به نعل میزنی یکی به میخ!!

حالا یکی باید بشینه حرفهات رو تفسیر کنه 

مرداب پیر!

خیلی وقته دیگه به اینجا حتی سر هم نمیزنم!

زندگی خیلی کسالت بار شده  و من همونی هستم که بودم و هر قدر با خودم جنگیدم برای تغییر، امکان پذیر نگشت که نگشت!

نمیدانم چگونه این مشکلات را از سر خود واکنم!!


من همونم که یه روز

میخواستم دریا بشم...


نفسم بند آمده


دارم دیوانه میشم

چیکار کنم؟!!

دلتنگی

دلم برات تنگ شده جونم

میخوام ببینمت نمیتونم

سالهاست که رفتن گام تو تکرار کنان میدهد آزارم!

چقدر زود همه چیز یادمان می رود دوباره فیلمان یاد هندوستان میکند. 

و چقدر زود توقعاتمان بالا میرود. 

وقتش رسیده است که کمی احساسمان را کنترل کنیم و چشم بر واقعیات بگشاییم و انتظار شق القمر نداشته باشیم .