گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

پنج شنبه عزیز

من پنج شنبه ها رو خیلی دوست دارم

چون همیشه خستگیمو بعد از هفته ی شلوغ در میاره. یعنی تنها روزی هست که استرس کار و درس رو ندارم. البته چه پنج شنبه هایی که برنامه ریزی کردم درس بخونم یا کارای عقب مونده رو  انجام بدم،  ولی این روز فقط روز استراحت و تفریحه، البته بیشتر نیمه دومش.

الان هم توی اولین پنج شنبه گرم و مرطوب (رطوبتش کمی عجیبه) مشغول وقت گذرانی زیر درختان زیبای خیابان مورد علاقه ام هستم و البته تنها...

جاتون خالی


آخ اما امان از نیمه دوم جمعه....

شانس!

من معمولا خودم رو به شوخی  آدم  بدشانسی معرفی میکنم در جمع دوستان ، اما واقعا به شانس اعتقادی ندارم. ولی....

ولی گاهی اتفاقاتی میافته که فکر میکنم او گفتن ها اثرش رو گذاشته!

آخرینش این هست که حدود 20 روزِ که میخواستم برم یک اداره دولتی برای کار اداری . به دلیل مشغله زیاد، تنبلی،  گرما و ... نمیشد که برم و بالاخره امروز توفیق حاصل شد. با وجود گرمای فراوان و ترافیک رهسپار محل مورد نظر شدم. غافل از اینکه سیستمهاشون امروز به هم ریخته و قطع است. و من مجبورم یک روز دیگه مراجعه کنم. و من که بسی خوش خوشانم شده بود بالاخره کار امرو ز انجام میشود، با فکی به زمین چسبیده برگشتم تا من باشم به بدشانسی خودم اعتقاد پیدا کنم. 

از این اتفاقها تا دلتان بخواهد دارم که تعریف کنم، حالا برای اینکه این پست طولانی نشود بعدی رو فردا میگم!

ماجرای این فیشهای حقوقی خیلی جالب شده! مثل اینکه یهویی سبز شده اند! خوب اینها که از کانالهای خوش عبور کرده اند! نمیشه که مسئولین از قبل خبر نداشته باشند!

به نظرم همه اینها برا ی گرم کردن سر من و شما  است تا فراموش کنیم فسادهای میلیاردی رو 

این روزا حرف زدن کار سختیه و البته بیشتر وقتها بیهوده. بنابراین چرا عاقل کند کاری ، مخصوصا توی شیراز

اما باز آدم دلش طاقت نمیاره

به ارتباط آدمهای دور و بر خودم که نگاه میکنم واقعا نگران روابط انسانی و اجتماعی  آینده میشم. یعنی این وضع تا کجا میخواد پیش بره. من فکر کنم مثل فواره بالاخره یکجایی سرنگونی خواهد داشت. خدا به داد آدمهای اون زمان برسه!

بازم حرف مفت زدم میدونم

!no one lives forever

ژاژ

اگر همه وقتتون صرف این کنید که مشتریتون رو شیرفهم کنید ، بعد موقع جواب پس دادن بفهمید طرف اصلا  تو این باغ نبوده و شما داشتید برای در و دیوار کار میکردید ، اصلا به ...... نیست زحمتهای شما، چه حالی بهتون دست میده؟ و از اون بدتر که این مساله مدام داره تکرار میشه.


کلا من با بیهودگی بیعت کرده ام!

کمک!

با خودم قرار گذاشتم بنویسم

اما هر کاری میکنم نوشتنم نیماد

این روزا به قول حاج آقای دیشبی انگار تو برزخ هستم

تکلیفم روشن نیست

کمک لازم دارم


پ.ن.: دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم!

خرداد ما!

امروز عجب روز تاریخی هست ها!


 سرنوشت یک ملت عوض شد امروز،  من فکر می کنم بعدها تو تاریخ یک چیزی شبیه 28 مرداد ازش یاد خواهد شد.


از اون مهمتر تولد یک دوسته! تولدتون مبارک!


پ. ن.: 

چه شبهایی که تا صبح با آهنگهای حبیب تو گوشم خوابیدم


ما چه هستیم

عجب بی پا و دستیم

چه شد مخمور و مستیم

همه عاجزکش و دشمن پرستیم

ز نادانی و غفلت زیر دستیم

به رقم دوست با دشمن نشستیم


ما چه هستیم

...


ما خرابیم چو صفر اندر حسابیم

چو صید اندر طنابیم

جهان را برده آب و ما به خوابیم      

شد عالم غرق خون مست شرابیم


یادش گرامی 

 

ربنا

چند روزی بود که از اتفاقات اخیر خیلی عصبی بودم و حرفم توی گلو گیر کرده بود و نمیدونستم چطوری بزنم! تا اینکه امروز مطلبی رو  توی عصر ایران خوندم و دیدم تقریبا حرف دل من هست واسه همین خلاص اش رو کپی میکنم!


می گویند: ملا نصر الدین شبانگاهی به خانه آمد و فرزندان را به باد ناسزا و کتک گرفت. زن گفت: چرا چنین می کنی؟ پاسخ داد: پول خود را چند کوچه بالاتر گم کرده ام. زن گفت: به این بچه ها چه مربوط است؟ پاسخ داد: آنجا که پول را گم کردم تاریک بود و اگر می خواستم گریبانِ رهگذران را بگیرم زورمند بودند و از من نمی خوردند. پس در خانه چنین می کنم که روشن است و زور بچه ها هم به من نمی رسد!


خلاصش اینه که دلواپسان از جای دیگه کتک خوردند، شکست خوردند و چون زورشون به اون طرف نمیرسه و دولت و کاسبی تحریم و مجلس  رو از دست دادند، دارند تلافی اون رو سر مردم در میارند با سختگیریهای خیابونی، با تعطیلی کنسرتها ، گیر دادن به هنرمندها و فحش دادن به اسطوره های مردم ، نا امید کردن مردم با بزرگنمایی اخبار اقتصادی که اصلا مقصرش این دولت نیست و هزاران کار دیگه که پیدا و نهان انجام میشه چه تو رسانه ملیشون ، چه تریبونها و روزنامه هاشون. فقط کاش ملت آگاه تری داشتیم....کاش 


"این گرگ سالهاست که با گله آشنا است"