گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

انگار ریست میشم!!

دوباره چند وقتی گذشت و من فراموش کردم مطلبی بنویسم! هرچند فقط برای خودم مینویسم و کسی اینجا را نمی خواند و اساسا برای مخاطب نمی نویسم ، اما بعد از یک مدت به خاطر درگیریهای کاری و فکری فراموش می کنم که روزانه بنویسم،

همیشه توی ذهنم هست که از یک عده ای بپرسم شما چرا نمیمیرید؟ ها؟ چرا گم نیمی شوید از صحنه روزگار تا یک خلقی از دستتان آزاد بشوند؟! ممکنه جواب بدهند چرا خودت نمی میری؟ اکی کاش خودم می مردم به شرطی که ان وضعیت تغییر کند!

ولی نمیدانم چرا می ترسم بپرسم!