گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

یک "آی" چیکارا که نمیکنه؟ ؛-)

من روزی که شروع به ساختن این بلاگ کردم در حال آموختن بودم!  دوست داشتم جایی داشته باشم که همه تجربیاتم رو بنویسم و سانسور نکنم، اما نشد خیلی!

دلم میخواست زندگیم رو بنویسم ، همین طور یک قصه بگم شایدم تاریخچه ...

برای همین اسمش رو گذاشتم  هیستوق ( histoire  )


امروز یکی از دوستای خیلی خوب و قدیمی کامنتی گذاشته بودن که واقعا منو خجالت زده کردن .

نمی دونم چی باید بگم

آرزوی شادکامی دارم  براشون