گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

دوراهی

این روزها بدجوری با خودم درگیری دارم 

اون چیزی رو که باید و نیاز دارم  و می خوام انجامش بدم، تو انجامش موندم و واقعا قدرت مانورم گرفته شده! 

 

فقط الان میتونم بگم که با همه وجودم بهت نیاز دارم!

نفسم بند آمده


دارم دیوانه میشم

چیکار کنم؟!!

احساس تعلیق

اینروزها یک حس عجیبی دارد که هیچ کس احتمالا نداشته است

یعنی خودش اینگونه فکر میکند

یک جایی بین زمین و آسمان گیر کرده است

تمام مدت به این ماجرا فکر میکند و مغزش هنگ کرده به قول خودش

از طرفی یک احساسی است که همیشه دلش برایش پر میکشیده

از طرفی این همه فاصله قلبش را به درد می اورد

کاش در شرایط بهتری این اتفاق میافتاد!!

کاش سر میومد زمستون

هرچند عاشق پاییزه!

آدم واقعا میمونه که چی بگه!

منو این همه خوشبختی محاله!!

حیف...

بی پایان!

باید دید تا چه زمان این وضع میتونه ادامه پیدا کنه! اما میخواد تا اخر ادامه بده


یه موضوع جالب

آقای الف نون  تقاضای برگزاری مناظره  فرمودند و  گفتند حاضرند تجربیاتشون رو در اختیار قرار بدند!!


خیلی خیلی مایه خوشبختی است

البته اگر از دید آموختن از بی ادبان بهش نگاه کنیم!

چه کنم با این دل زار

خودمم کنجکاو شدم ببینم اوضاع از چه قراره؟!


ظاهرا این پسر (جالبه هنوز اسم نداره) زمانی درگیر یک رابطه رویایی شد که این دوستی از اول با مشکلات زیادی روبرو بود و خودش هم باورش نمیشد که به سرانجام برسه!  2-3 سال بعد به دلیل مخالفتهای اطرافیان یکی از طرفین، کلا جدا شدند از هم و هر کی رفت پی زندگی خودش!

این دوست ما ولی موضوع رو نمیتونست فراموش کنه و هر از چند گاهی سعی میکرد خبری بگیره، نامه ای بده و .... 

این چیزها، خوب براش سخت بوده، اولین عشقش بوده دیگه ، بهش حق بدید

اما دوستش جوابی نمیداده تا سالها بعد

حالا بعد از اینکه از  به لطف یک تماس از حال و روز هم با خبر میشند

دوباره همه خاطرات زنده میشود و .....



منتظر

این روزا از یک طرف خوبه واسه من و از یک طرف بد!

خیلی بده ادم وسط اسمون و زمین گیر کنه

انتظار هم خیلی سخته!

اینجا هم به حساب نمی آییم؟!!

نمی دونیم چرا بلاگ ما تو لیست به روز شده ها نمیاد؟!!!

بی تو مهتاب

حذر از عشق ندانم نتوانم 

گذر از پیش تو هرگز نتوانم  

 

 

چقدر دور چقدر نزدیک!