گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

چه کنم با این دل زار

خودمم کنجکاو شدم ببینم اوضاع از چه قراره؟!


ظاهرا این پسر (جالبه هنوز اسم نداره) زمانی درگیر یک رابطه رویایی شد که این دوستی از اول با مشکلات زیادی روبرو بود و خودش هم باورش نمیشد که به سرانجام برسه!  2-3 سال بعد به دلیل مخالفتهای اطرافیان یکی از طرفین، کلا جدا شدند از هم و هر کی رفت پی زندگی خودش!

این دوست ما ولی موضوع رو نمیتونست فراموش کنه و هر از چند گاهی سعی میکرد خبری بگیره، نامه ای بده و .... 

این چیزها، خوب براش سخت بوده، اولین عشقش بوده دیگه ، بهش حق بدید

اما دوستش جوابی نمیداده تا سالها بعد

حالا بعد از اینکه از  به لطف یک تماس از حال و روز هم با خبر میشند

دوباره همه خاطرات زنده میشود و .....



نظرات 2 + ارسال نظر
الف.کاف چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 15:44

.
عجببببببببب!
که این طور...

باورتان نمیشود؟!

الف.کاف یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 14:07

این قصه‌ی خودتون نیست احیانا؟!

نه بابا!
اقتباسی است از یک فیلم و به خاطر شباهت با یکی از دوستان سعی کردم از خودم قصه پردازی کنم مثلا!!!! بی خیال ما اینکاره نیستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد