گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

یاوه

دارم فکر میکنم که چی بنویسم امروز

خیلی جالب نیست ولی واقعا الان با همه فشاری که رو نوشتنم دارم میارم ذهنم نم پس نمیده!

دقت کردم که میگم بعضی هامون وقت و انرژی مون رو سر چیزای بیخود خیلی هدر میدیم و برای کاری یا موردی که اصلا مفید نیست کلی وقت و نیرو میگذاریم ولی برای پیشرفت  مادی و معنوی خودمون آنچنان قدمی بر نمیداریم

مثلا من با توجه به پولی که در میارم به معنای واقعی کلمه دارم بیگاری میکنم ولی توی همین کار کلی الکی انرژی میزارم گاهی برای رضایت دل بقیه و الان که دقیق بهش فکر میکنم برای اینکه واقعا ترس تغییر و کار جدید و دنبال کار جدید گشتن دارم

یعنی میخوام بگم با این همه وقت بیخودی که دارم تلف میکنم میتونم یک آموزش جدید ببینم مثلا که بتونم از این بیگاری کردن خودم رو برهانم. حالا چرا اینکارو نمبکنم بگمونم از تنبلی باشه

مشمول ذمه هستید اگر فکر دیگری کنید حتما از تنبلی است

شاید هم خودم رو زیاد دست بالا میگیرم و از نتوانستن است

عمری است که با خودم میگم هر وقت بخوام فلان کار رو انجام  میدم

ولی.  

بازم ولی

دیگه زمان طلایی رروو از دست دادم و بقیه اش خود فریبی است و دیگر هچ

الان منتظر مراجعینم در شغل دوم هستم و پیش خودم فکر میکنم اینا چرا دیر میان. حتما جیزی که من بهشون عرضه میکنم براشون ارزش وقت گذاشتن نداره

خدا داند

از هیچ شروع کردم رسیدم به چرت و پرت گفتن

نتیجه میگیریم وقتی ذهنم خالی است اصلا چه اجباری است به  نوشتن  ، والله با این موهاشون...

بازم ولی باخودم صادق هستم و میدونم که دوست دارم یه جی بنویسم و یک بازخوردی بگیرم و بعدها بیام بخونم یادم بیافته در این زمانها چگونه می اندیشیدم

هرچند چشمون به در سفید گشت

نظرات 1 + ارسال نظر
ماهش یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 16:40 https://badeyedel.blogsky.com/

من همیشه می خونمتون اما چیزی به ذهنم نمیرسه بنویسم!

سپاس گزارم
الان که فکر میکنم خواندنی هم‌نیست واقعا
لطف میکنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد