ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
پسر با خودش فکر میکنه :
" رفتن گام تو تکرار کنان خیلی آزارم میداد، نمیدونم از اینکه خانه ما سیب نداشت رفتی یا چیز دیگه .
اما من رو سالها در حسرت گذاشت و
در نهایت بعد از سالها بی خبری راه دیگری رو انتخاب کردم و به بن بست خوردم
حالا شنیدن صدات هر چند خیلی خوشاینده،
اما... "