گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

بنگر

من همیشه وقتایی که بیرون هستم به آدمها نگاه میکنم، مخصوصا مواقعی که توی پارک هستم یا توی ترمینال یا فرودگاه، یک جورایی انگار مطالعه میکنم  رفتار آدما رو، جالبه برام   که اینقدر آدمها با هم متفاوت هستند در عین حال که به هم شبیه هستند

همین طور هم دوست دارم وبلاگهای بقیه رو بخونم ، بفهمم توی کله بقیه چی میگذره! مثل همون نگاه کردن میمونه، هرچند نسل وبلاگنویسا دیگه داره منقرض میشه، شایدم شده باشه!  ولی همین تعداد اندک باقیمانده هم  توی دنیاهای بسیار متفاوتی سیر میکنند ، یک چیزهایی برای بعضی مهم هست  که بسی مایه تعجبه!!! همه مان یک جورایی سر در گریبان هستیم انگار! هی به در و دیوار میزنیم بلکه اوضاع به سامان شود، ولی  به جاش بیشتر زخم و زیلی میشویم!!

میخواستم یک تکه شعری هم بنویسم از شاعر عزیزی و لی یادم آمد دوستی میگفت تو چرا همیشه توی نوشته هات به جای حرفای خودت هی شعر مینویسی! واسه همین الان پشیمون شدم!

تا باد چنین نباد

نظرات 2 + ارسال نظر
ماهش چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 14:52 http://badeyedel.blogsky.com

منم تو جاهای عمومی آدما و رفتارهاشون رو نگاه می کنم مثل یه مطالعه!
به قول بچگیا خوشبختم

واقعا؟
فکر کنم یکم از روی فضولیمون باشه
من هم خوشبختم.

ولی آیا از این مطالعه چیزی دستگیرمان‌میشود؟

ماهش دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 19:02 http://badeyedel.blogsky.com

هی یه چیزایی می فهمیم اما جنبه ی تجربی داره نه علمی!

سپاس از پاسختان
امیدوارم بفهمیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد