گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

نوشتم که تست کنم

واقعا من این چیزا رو نوشتم؟

خیلی عجیبه

وقتی که مطلب جدید می نویسیم مگر نباید بریم تو لیست به روز شده ها؟ چرا نمیریم؟


چرا نمیمیریم ما اصلا؟ واقعا خیلی انسانهای سگجونی هستیم

این هم یکم بیشتر

بعد از مدتها مطلبی نوشتم و بازدید کننده گرامی خواستند که بیشتر بنویسم؟ چرا؟ 

در اینجا چه چیز جالبی است ؟ 

به در نگاه میکنیم

امروز داشتم یک وبلاگی رو که چند وقتی است  دوستی معرفی کرده میخوندم، خلیی جالبه حرف هایی که نوشته بودند  رو انگار خود من نوشته بودم، 

درواقع حرف دل من از زبان  ایشون بیرون اومده بود

منم از سال 1990 که اولین جام جهانی بود که کامل دنبال میکردم  عاشق  آرژانتین و منتظر قهرمانیش بودم تا الان، ولی امسال اصلا دنبال نکردم بازی ها رو از دربی که قبلتر کلا قطع امید کرده بودم. دیگه هم به این فوتبال علاقه ندارم با توجه به وقایع اخیر کلا بی حس شدیم همه،  

همه قدرتها فقط در پی استثمار ملتها هستند

به نظرم عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی

خیلی بده که نشستیم فقط نگاه میکنیم

قرن نو

نوروز رو همراه با نوشدن قرن شادباش میگم

باز هم مثل بارهای قبلی،  بعد از مدت ها  به اینجا سرزدم و مرور گذشته کردم، کلی شگفت زده شدم که آیا اینها را من نوشته ام؟

احتمالا من نوشته ام ولی بعد از گذشت سالها معلوم است که خیلی پیر شده ام


اولین چیزی که برام مهمه این هست که اصلا کسی به اینجا سرزده یا خیر به خصوص یک دوست قدیمی ولی آمار گیر قبلی انگار نیستش و  آمار خود بلاگ اسکای هم بدرد نمیخوره

آیا میشه سورس قالب رو ویرایش کرد؟ من که نتونستم


خیلی دلم میخواد از دوست قدیم ام خبر بگیریم مدت هاست که همه چیز در سکوت خبری میگذرد!


سعی کردم چیزکی بنویسم

نشد

واقعا وبلاگ نوسی منسوخ شده است


سال پر باری رو برای همه اونهایی که به معنای واقعی خوب هستند،  آرزو دارم


این روزها همش در حال فیلم و سریال دیدن هستم

یک فیلمی رو  چند روز پیش داشتم میدیدم، مربوط به تاریخ بود. تا امروز همش  تو فکر این هستم که تاریخ رو فاتحان می نویسند و چگونه آدم میتونه   درست اون رخداد رو بدونه  و بفهمه که کی  راست میگه کی دروغ؟!!!

یادداشت جدید!

بعد از مدتها خواستم اینجا یک چیزهایی بنویسم!

از آخرین یادداشتهای که نوشتم خیلی گذشته، اما امروز که دوباره خوندمشون. خیلی شگفت زده شدم! نمی دونم چی شده بود که همچین چیزهایی نوشتم! نمیخوام بگم اندیشه دیگری درباره اون ها دارم، ولی اگر همون نظر رو هم داشته باشم با دید امروزم اینجا نمی نوشتمشون!

اینکه از نوشتن یک چیزهایی در گذشته شگفت زده شده باشم چند بار تا حالا رخ داده ، گاهی شده فکر کردم ممکنه کسی پسورد من رو داشته  و اومده جای من نوشته!

از این  داستان سرایی میخوستم بگم من که خیلی پندارهای درونیم دگرگون میشه در گذر روزها!


این جام جهانی هم داره رو به پایان میره و هیچ به من نچسبید! چون همه تیمهای مورد پسند من کنار رفتند و بسیار ناامید کننده بود. ولی آرزو دارم به دوستانی که به روسیه سفر کرده بودند خوش گذشته باشه، به ویژه به یکیشون که خبری ازشون نیست!

دیگران case پندار!!

من فکر میکنم نیمی از امثال من به بقیه جنس مخالف ها به چشم case نگاه میکنند!؟  چرا واقعا؟  فرقی هم نمیکنه مجرد باشند یا نباشند؟!

عجب دوره زمانه ای  است!

منظور من

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

حال دل با تو گفتنم هوس است

طمع خام بین که قصه فاش

از رقیبان نهفتنم هوس ایست