اگر به لیست وبلاگهای به روز شده اینجا دقت کنید، اکثرشون تبلیغی هستند شاید بالای 80 درصد، به نظر میرسه دیگه کاربردی که ماها از وبلاگ داشتیم کاملا منسوخ شده و با وجود رقیبهای دیگه کسی اهمیتی نمیده به اینجا
جالبه ولی که هنوز سایت بلاگ اسکای کار میکنه، به وبلاگهای مدیر و ادمینهاش که نیگاه میکنی میبینی سالهاست آپدیت نشدند فکر کنم خودشون هم اینجا رو ترک کردند، و اینجا یکجورایی خود گردان شده، حق هم دارند احتمالا اصلا دیگه درآمدی نداشته باشه براشون،
حالا چی شد که من اینا رو نوشتم، خودم هم نمیدونم. دوست دارم اینجا یک چیزهایی بنویسم. و بخونم از بقیه، اخبار و احوالات روز آدما، چیزهای روزمره، تجربه های شخصی ، عده کمی از وبلاگهای به روز شده مطالبشون رو میتونم بخونم. شایدم من اشتباه میکنم و نباید وقت واسه اینچیزا گذاشت
داریم سمت خوبی نمیریم. چشم انداز خاکستری مایل به سیاه است و آلودگی وجودمان رو فرا گرفته، کاش دستی از آستین درآد و کمکی بکند!
امروز مطلبی میخوندنم با این تیتر: سندروم مرگ روسی!
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
و یاد سندروم های دیگری افتادم که اینروزها دچارش هستیم از جمله سندروم استکهلم، سندروم خود برتر بینی، سندروم توهم و...
عجیب نیست این همه مشکل یک جا جمع شده؟
باران
باران
یاد یک شعری میافتم که .....
کلا من عاشق اون شاعری هستمکه خودممیدونم
احتمالا چند بار تا حالا من از شعرهاش اینجا نوشتم.
یک دوستی دارم که در مورد اینجا بهش نگفتم. نمیخوام اینجا رو بخونه وگرنه مجبور میشم خود سانسوری کنم
ولی اگر تصادفی اینجا رو بخونه حتما متوجه میشه که ایجا خونه کی ست؟
این روزها خیلی نا امید کننده شده شرایط. دو قطبی عجیبی هم از درون خودم و هم از بیرون شکلگرفته. شرایط همبه سرعت در حال عادی شدن پیش میره چشن انداز آینده بسیار خراب. راه گریزی هم ندارم
مهاجرت باید
آدم حتی جرات نمیکنه چیزی بنویسه. به قول یکی از وبلاگیها باید چیزی بنویسیم که بتونیم جوابگو باشیم وگر نه متهممیشویم به تشویش ....
آخر کی اینجا رو میخونه
وبلاگها شبیه خونه های عنکبوت گرفته شده اند . فقط گاهی صاحبانش که ترکش کردند سری میزنتد. البته مدیاهای دیگه جاش رو گرفته قطعا و اون مدیا های امن متاسفانه کار باهاشون به دلایلی که میدونید سخت شده
سعی کردم زیاد بنویسم. برای خودم در آینده مینویسم وگرنه حرفی برای بقیه متاسفانه ندارم
امرو ز به یکی گفتمآدم باید با قابلیتهای خودش پیش بره و دنبال جلو زدن زورکی نباشه. یعنی قابلیت من همین بوده؟ هیچ وقت سعی نکردم با تقلب از کسی جلو بزنم حتی تو رانندگی
اینروزا به این فکر میکنم اونایی که با تقلب به زور از همه ما جلو زدند باعث شدند وضع امروز ما اینطوری باشه و ما هم ساکت موندیم
گناه ما کم نیست
فقط هممختص الان نیست تو کل تاریخ تا بوده همین بوده گناه آدمهایی که ساکت بودند و از ترس یا بیخیالی کنج عزلت گزیدند ظلم رو پذیرفتند کم نیست
همیشه به همین شیوه سرمان کلا ه می رود و جیبمان را خالی می کنند ، جالبه که خودمان هم کمک میکنیم در جهت خالی شدن جیب مبارک! هر دفعه وقتی متوجه می شویم که خیلی دیر شده! ولی بار بعد انگار یادمان میرود وقایع تکراری! آنها خیلی زرنگ هستند یا ما خنگ؟ نمیشه که هر بار یک اتفاق تکراری بافتد؟ یک چیزی به خوردمان میدهند به نظرم؟!!
بماند برای زمانی که یادمان باشد. نقدا فکر میکنیم این دیگر بار آخر است!
گاهی آدم فکر میکنه از این بدتر هم مگه میشه ؟
تجربه ثابت کرده بالاتر از سیاهی هم رنگی هست. حتی خیلی بالاتر
هر دفعه فکر میکنیم این دیگه سقف تحملمونه ولی اوضاع بدتر هم شده و باز تحمل کردیم!!
آخر شما که تا این حد بی ... و بلدنیستید بچرخونید، چرا اینقدر روتون زیاده؟
در روزگاری که بی تخصصی و ادعای فراوان خیلی مد هست، اوضاع بهتر از این نمی تواند باشد
وضعیت این روزها من رو یاد سقط از کوه توی کارتونها میندازه،
یک گوی در حال سقوط از کوه که هر چیزی سر راهش قرار میگیره رو میبلعه و هی بزرگ و بزرگتر میشه ، دست و پاهای همه مون هم ازش زده بیرون، آخرشم محکم میخوریم به یک تخته سنگ در اعماق دره ومنفجر میشیم و هر تیکه ازمون به یک سمتی پرتاب میشه!
غیر از این است؟
هیچ کس هم پاسخگو نیست؟
کک کسی هم نمیگزه چرا؟ تا کجا باید بالا بره تا سرازیر بشه بریزه؟ عجب اسبهای باربری هستیما
قدیما اینجا میتونستم قالبش رو ویرایش کنم و یک چیزهایی بهش اضافه کنم .
یکی از اضافه کردنی های مفید آمارگیر بود. ولی الان هر چی می گردم اونجایی رو که ویرایش قالب بود و می شد سورس رو ویرایش کرد پیداش نمیکنم.
دیگه نیست. کجا رفته؟
کسی میدونه این امکان هست یا خیر هنوز؟ نکنه مجبور بشیم کوچ کنیم؟!