گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

گریزان

خیال خام در سر می پرورانم....

ای توبه ام شکسته از تو کجا گریزم!

ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم!


سال نو مبارک!

...

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

...

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

...

یک "آی" چیکارا که نمیکنه؟ ؛-)

من روزی که شروع به ساختن این بلاگ کردم در حال آموختن بودم!  دوست داشتم جایی داشته باشم که همه تجربیاتم رو بنویسم و سانسور نکنم، اما نشد خیلی!

دلم میخواست زندگیم رو بنویسم ، همین طور یک قصه بگم شایدم تاریخچه ...

برای همین اسمش رو گذاشتم  هیستوق ( histoire  )


امروز یکی از دوستای خیلی خوب و قدیمی کامنتی گذاشته بودن که واقعا منو خجالت زده کردن .

نمی دونم چی باید بگم

آرزوی شادکامی دارم  براشون

انگار نمیشه!

چرا نمیشه؟

امان از مژگان سیه!

جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

کجایی لیلی

امروز با اعصاب داغون از خونه زدم بیرون. از ماجرای دیشب حالم به اندازه کافی  بد بود، اخبار المپیک هم دیگه اوضاع رو خرابتر کرد. بیچاره بهداد سلیمی!

اومدم موزیک گوش بدم که تغییری بوجود بیاد و  فراموش کنم مثلا.... 

گل بی رخ یار خوش نباشد 

بی باده بهار خوش نباشد

رقصیدن سرو و حالت گل

بی صوت هَزار خوش نباشد


طرف چمن و طواف بستان 

بی لاله عذار خوش نباشد


با یار شکر لب و گل اندام

بی بوس و کنار خوش نباشد

....


اینم شد حکایت امروز ما

تولدت مبارک

امروز روز تولد لیلای آزاد هست اما من گمش کردم

تولدش مبارک

اما کاش میتونستم مستقیم بهش بگم

حیف شد فرصت فوق العاده ای رو از دست دادم!

شگفت انگیز!

چهارشنبه و پنج شنبه گذشته یک تجربه شگفت انگیز و باورنکردنی داشتم! بعد از 14 سال! هیچگونه نمیتونم توصیفش کنم! به دلایلی نمیشه شرحش داد و به همون دلیل استرس فراوان داشتم! هر چه بود دوباره گذشت و باید منتظر آینده بود!

مردیم از بس نگرانی کشیدیم!

تصمصم گرفتم از همین لحظه دیگر نگران هیچ چیز نباشم. همانطور تا الان به خیر گذشته عمر از این به بعد هم خواهد گذشت! آرزوی بزرگی هم که نداریم و بنابراین استرس ممنوع

هر چه پیش آید خوش آید!